یه بزرگواری باهاتون کار داره اینم شمارشه 05112003334 نپرسید کیه که نمیگم. زنگ بزنید خیلی خوشحال میشید.سلام من رو هم برسونید.

وقتی این اس ام اس برای مامانم اومد هر دو متعجب شدیم یعنی کی میتونه باشه ؟؟
مامان دو دل بود که زنگ بزنه یا نه ؟
من گفتم وقتی قراره خیلی خوشحال بشیم چرا زنگ نزنیم ؟!!!
زنگ زدیم .
دلشادی عجیبی تما ما را فرا گرفت.

اول به این شماره زنگ بزنید بعدش برید ادامه مطلب 





بعدش تصمیم گرفتم برای دوستانم هم این اس ام اس رو بفرستم.
جواب های متنفاوت و جالبی دریافت کردم و باعث مکالمه ی اس ام اسی و تماس تلفنی با دوستانی که مدتی بود ازشون بیخبر بودم شد.


نسیم:  با من کار داره چیکار داره؟
نسیم یک ساعت بعد: اگه زنگ بزنم باید بگم با کی کار دارم؟
نسیم چند ثانیه بعد: کد مشهده؟ تلفن حرمه؟

روشنک : خیلی وقت بود میخواستم بهشون زنگ بزنم قسمت نمیشد . الان شما سبب خیر شدی.

زهره: هر کی کارم داره خوش زنگ بزنه.

افسانه: جالب بود. جمعه دارم میرم مشهد.

فاطمه: ممنون خیلی بهش احتیاج داشتم.

سمیه: بوس برای تو

ثنا: این بزرگوار همیشه خطشون اشغاله . تازگی ها قرار بود بریم خدمتشون ولی نطلبید.

ثنا بعد چند دقیقه: فرزانه گرفت. بعد یک ماه زنگ زدن و نگرفتن. الان باید تو راه میبودیم ولی نشد.اما الان خط آزاد بود .
صبا: چه خوب بعد این همه وقت یادم کردی اونم با شماره آقامون امام رضا. خدا میدونه امروز دلم چقدر امام رضایی بود. به فال نیک میگیرم.

ریحانه: مشکوک میزنی . چه خبره ؟
ریحانه بعد چند دقیقه: همین الان زنگ زدم ولی نتونستم هیچی بگم . دستت درد نکنه.

زهرا: این بزرگوار خیلی سرشون شلوغه و اشغاله . آیه شماره ی حرم امام رضاست؟
زهرا چند ثانیه بعد:دستت درد نکنه خیلی عالی بود دلم پر کشید به صحن رضوی.

فاطمه:یعنی واقعا باهام کار داشتند که شمارشونو بهم دادی؟تو دلم خالی شد با این پیامت . خیلی باحالی.

عاطفه : دعا کنید حضوری دعوتمون کنن.

سحر: از لطفت ممنون انشاءالله حاجت روا بشی.

حمیده:تا ندونم کیه نمیتونم صحبت کنم.
حمیده چند ثانیه بعد: ممنون الان دو زاریم افتاد.خاطرات خوبی برام زنده شد.
حمیده دو ساعت بعد:دستت درد نکنه حال خوبی بود.

سپیده:حتما ! اما مشکوک میزنی.

سلما: مثل کبریت کشیدن در باد دیدنت دشوار است. من که به معجزه ی عشق ایمان دارم میکشم آخرین دانه کبریتم را در باد. هر چه بادا باد.

حمیده: انشالله حضوری خدمتشون میرسم.

مرضیه: اتفاقا تو راه همون بزرگوار تو قطاریم.

عسل: همسرم نمیزاره زنگ بزنم. شماره کیه؟
عسل چند ساعت بعد:بالاخره بعد کلی پشت خط موندن تونستم به حرم وصل بشم.دلم داشت میترکید و کلی خالی شد. دوست دارم.

نسرین : یا امام رضا.

سمانه : خط این بزرگوار اشغاله.البته خط ایشون همیشه آزاده.
سمانه چند ثانیه بعد: من طالب دیدار شما زود به زودم.

مرضیه: من نمیشناسم شماره غریبه است.

دایی وحید: پیامت جالب بود. برای همیشه یادت بمونه که دلهره هایت را به باد بده . اینجا دلی هست که برای آرامشت دستی به آسمان دارد.
آزاد: زنگ زد
سمیه: زنگ زد
استاد خلیلی: زنگ زد

بقیه با معرفت ها هم هنوز جواب ندادن .