با یاد خدا
قدیم تر ها تو مدرسه , آخر کلاس که همه خسته میشدیم خانم معلم میگفت بازی کنیم. 
یه بازی جدید 
من در گوش تو یه چیزی میگم 
تو به بغل دستیت بگو 
بغل دستیش به بغل دستیش بگه 
چهل نفر بودیم 
نفر آخر جمله ای که شنیده رو باید در گوش خانم معلم میگفت 
اکثر مواقع 
اون جمله ی آخر 
با جمله اول خانم معلم زمین تا آسمون فرق داشت..... 
یک کلاغ چهل کلاغ همینه دیگه. 
اما چرا از بازی ای که هر روز تو مدرسه تکرار میکردیم بعد این همه سال هیچ درسی نگرفتیم؟ 
بیایید یک بار دیگه بازی کنیم 
شاید درس بگیریم.