با یاد خدا
               و به یاد تنها رفیقم


چقدر این روزها دلتنگ قلمم هستم, دلتنگ کاغذم, دلتنگ دفترم,
دلتنگ خدایی که عاشقی ام را برایش بنگارم,
دلتنگ مهدی ام.

نام تو که می آید حلقه های اشک در چشمانم شرشر هوای باریدن میکند.
مایع جاری در رگ هایم به جوش و خروش می افتد.

نام مهدی که می آید,
قلبم از حرکت می ایستد,
دستم به لرزش می افتد,
سرانگشتانم وقتی به نوازش سرخ گونه هایم بالا می رود در دریای طوفانی ام تر میشود.

نام مهدی که می آید,
گلبرگ های یاس خاکی ام پرپر میشود

نام مهدی که می آید,
گویی دوباره عاشق شده ام.......

                                                  خدایا عاشقی ام را دریاب.
بگو بیاید.
العجل