با یاد خدا

 

بهار می رسد از راه و من هنوز در انتظارم

در انتظار رویت منجی ام و بی قرارم

بهار ها می گذرد دلم نمی آید

از عمر من می شکند مهدی نمی آید

دلم گرفته در این هوای زمستانی

نکند امسال بهار هم تو نیایی

یا مهدی پس این همه دعا کجا می رود

چه می شود  اشک من از دیده که می آید

چه می شد اگر بهارامسال

سر سفره ی هفت سین تو آغاز می گردید.

 

اشک از دیدگانم فرو می ریزد و دلم اینجا می تپد و آنجا را آرزو دارد بار دیگر اسمم در قرعه کشی مکه ی طلبه ها در اومد سال اول که اولین نفر اسمم را به عنوان کسانی که تو دعوت کرده ای خواندند من جا خوردم ...من ؟  واینک امسال ! گویااین حوزه ی علمیه ی بنت الهدی چیزی دارد که من نمیدانم   ,   یادم نمی آید صبحی را که پای راستم را وارد حوزه بگذارم و چشمم به سر در حوزه بیفتد " هر کس اینجا بیاید در پناه فاطمه است ..بی وضو وارد نشوید "  و با السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی  وارد نشده باشم .  
خدایا باورم نمی شود جزء چهار نفر اصلی اسمم را خواندند در حالی که 14  نفر ذخیره و چند نفر که اصلا اسمشان ذخیره هم در نیامد در آرزوی کعبه ی تو هستند ..مثل من ...و نه شاید بیشتر از من .....اون سال بعضی چیزها مانع رفتن من شد و در عوض تابستان پدر و مادر به قول خودشان عمل کردند و چهار تایی کربلایی شدیم ( سفرنامه ی سیب) و امسال وظایف همسر داری من راضی ام نمیکند که ...... ولی چیزی ته دلم میگوید تورا طلبیده اند !!مگر به همه نمی گفتی که( از خدای کعبه بخواهید که مرا هم بطلبد) حالا طلبیده دیگه ....

خانم فریدونی میگفت مکه دل است آنهایی که هر سال مکه می روند به حرف دل گوش می دهند .....بعد ها هم غبار گفت امام خمینی ( راستی این روزها امام اومد امام اومد امام اومد ) هیچ گاه مکه نرفته بوده است .خلاصه گویم آه دلم را .....از طرفی دلم پر می کشد برای آنجا و از طرفی دلم اینجا به واسطه ی غبارم می تپد ....
نمی دانم بین این دل و آن دل .....!!
دیشب غبار گفت خانم نورانی هم رفته مکه ولی آقای نورانی نرفته .دیروز زهرا که اسمش حتی توی ذخیره ها هم در نیومده بود زنگ زد و گفت اگه نرفتی به جای خودت اسم من رو بده این

دوست عاشق چند روزه دعا میکنه که اسمش در بیاد !! نسرین هم گفت اگه نرفتی من رو به جای خودت بگو .....فائزه هم همین رو گفت ....
این بار قرب من به دل  , دوری از این دل است .....بین این دل و آن دل ...نمیدانم چه کنم ؟

 

پ.ن 1:دیروز امتحانا تموم شد منتظر هدیه بودم . هدیه از خدا رسید /من انتخاب شدم .

پ.ن2:عکست رو می برم کنار بخاری که سردش نشه .

پ.ن3:کاش میشد دوتایی بریم

پ.ن4:الهام صادقی ناباورانه نامزد کرد

پ.ن5:شعر اول پُست رو خودم همین الآن گفتم / استفاده از شعر با ذکر منبع بلا مانع است .

پ.ن6:به نظر من اسم میدون شوش باید عوض شه . خوب زشته یکی میگه کجایین ؟ بگیم میدون شوش اومدیم خرید .

 

  

ریحانه ی گلم دوست عزیزم خیلی لطف کردی و من رو دعوت کردی به نوشتن , خیلی دوست داشتم توی این لیست دعوت شدگان قرار بگیرم و بنویسم.

احساس همدردی قریبی با رقیه ی سه ساله  دارم  ......به قلبم یکی چنگ میزنه وقتی می شنوم رقیه ....اشک دلم سرازیر میشه وقتی میگن رقیه ....نیلوفر و نفیسه وقتی کوچیک بودن یه بار شبیه رقیه لباس پوشوندمشون  

بابا............... بابا........... بابا........... بابا................ بابا

 

 کل کتاب آفتاب در حجاب
دوستان دعوت شده :

 نیکادل   و شاپرک بهاری  و شعر رهایی و همرنگ آب