با یاد خدا


امروز شنبه بعد سه ماه فشرده کلاس رفتن خونه هستم و منتظرم تا زنگ بزنند و خبر قبولی ام را بدهند(عجب اعتماد به نفسی)
تهوع عجیبی دارم -تب هم دارم  گویا امروز از عشقم دور هستم و دوباره احساس عاشقی و درد فراق دارم.
تنها تسکین دهنده ی من همین کتاب آسمانی است آنقدر عاشق این کتاب شده ام که تمام ثانیه های عمرم را می خواهم با این کتاب بگذرانم .
صدای اذان مرا به سوی خود کشاند. اواین سالی است که به درک عمق روزه داریم رسیده ام.
خدایا فقط برای تو روزه میگیرم و هیچ منتی هم نیست . دلم نمیخواد شامل افراد آیه ی 17حجرات  شوم
(از اینکه اسلام آورده‏اند بر تو منّت مى‏نهند بگو: «بر من از اسلام‏آوردنتان منّت مگذارید، بلکه [این‏] خداست
که با هدایت کردن شما به ایمان، بر شما منّت مى‏گذارد، اگر راستگو باشید. ). خدایا دوستت دارم !
با خودم مرور میکنم مثل همیشه صبح با شادی و ذوق بیدار میشود حاضر میشوم حفظ روز را مرور میکنم مریم یا نرگس زنگ میزنند :حاضرید ؟ بریم؟
من با غبار خوبم خداحافظی میکنم و به سوی خانه ی قرآنی ام /مکتب قرآن/ می روم ! غبار عزیزم ممنونم که با همه ی کوتاهی های من کنار آمدی به خاطر قرآن.
وارد حیاط که میشوم چشمم به گل ها و آسمان می افتد "السلام علیک یا اباصالح ادرکنی " "السلام علیک یا ائمه الهدی " و نسیم خنکی که
به صورتم میخورد گویا جواب سلام انهاست !!
با
BRT را هی میشویم و نیم ساعت کمتر دم در مکتب هستیم. با مریم و نرگس حفظ روز را کامل مرور کردیم و سر کلاس با دیدن دوست های قرآنی ام
شادمان تر می شوم. خانم کریمی و قندالی حفظ روز را با هم مرور میکنند من هم تا رحل و قرآن را آماده کنم خانم کثیری می آید . صلوات قرآنی بر حضرت محمد
می فرستیم و رو به قبله دعای فرج که نشان دهنده ی انتظار ماست ! یا مهدی بیا /تمام آیات قرآن که میخوانم هدیه به تو ...اگر قابل باشم .
بعد حفظ شروع می شود  گاهی خانم کثیری اخم می کرد و اشک دل های معصوم ما را در می آورد و گاهی می خندید که خدایی وقتی میخندید
عجیب دوست داشتنی می شد !

زنگ تفریح با دعای عهد و زاری بچه ها و معنویت بیش از حدش میگذشت . و من اگر روزی نمی رفتم برای دعا می فهمیدم که چقدر بی توفیق بوده ام !!
ساعت دوم خانم فارقیان که هیچ گاه به اندازه ی خانم کثیری دوستش نداشتم اما فوق العاده مهربون حتی وقتی اخم میکرد آدم خندش میگرفت .
اصلا بهش نمیومد !! با لحن زیبایی آخر ساعت برای ما دعای اللهم نوّر قلوبنا بالقرآن را میخواند ...........به این قسمت دعا که می رسید دلم میخواست فریاد بزنم .....
...اللهم بحق هذا القرآن و بحق تلاوت القرآن !! خدایا به حق  این قرآن که من خاکی لیاقت خواندنش را پیدا کردم  قسمت میدهم بگو مهدی بیاید !!!!!
زنگ تفریح هم همه از شدت خستگی می افتادن - هر کس یک طرف !! زنگ آخر و خانم داریان با آن چهره ی کودکانه اش !! من عاشق بد اخلاقی هایش هستم
اما بچه ها نه ! خیلی اذیتش کردند !! خدایا موفقش دار . دلم تنگ شده برای ثانیه به ثانیه اش - من میمیرم اگر قبول نشوم!


پی نوشت1: برای حفظ یک ساله باید هفت خوان رستم رو گذروند یه بار اون اول بعد یک جزء امتحان دادیم و شکر خدا قبول شدیم یه بار هم
الآن بعد 6 جزء معدلم توی این مدت شده شونزده و بیست و یک ! الآن منتظرم که قبول بشم ! و باز هم توفیق قرآنی شدن رو داشته باشم ...دعا کنید .
پی نوشت2:ماه مبارک رمضان و روه داری همگی دوستان مبارک باد ! خیلی دوست داشتم از ماه رمضان می نوشتم اما واقعا فرصت نبود !
پی نوشت3:غبار عزیزم به آرزوش رسید همیشه دوست داشت من روزی دو صفحه قرآن به جز درس های حوزه بخونم !
پی نوشت 4: انقدر از خاطرات مکتب مینویسم تا همتون عاشق قرآن بشید ! عاشق شدید خبرم کنید !
پی نوشت 5 : آیه ی 17 حجرات :یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
پی نوشت 6: نیکادل عزیزم تولدت با تا خیر مبارک ! مطمئن باش هدیه ات محفوظه
پی نوشت 7: یا زهرا ما را در غم خودت شریک دار - نوشته ی من در ویژه نامه ی وفات حضرت خدیجه در سایت تبیان .