درباره نویسنده
یاس خاکی
  • صفحه نخست
  • آرشیو وبلاگ
  • تماس با من
  • فید وبلاگ
مطالب اخیر
  • محض خنده
  • هاء مثل هانا - پ مثل پاوه
  • خونه تکونی
  • التماس دعا
  • حدس بزنید !!
  • برداشت آزاد
کلمات کلیدی مطالب
آرشیو وبلاگ
  • عناوین مطالب
  • اسفند 89
  • دی 89
  • آذر 89
  • آبان 89
  • مهر 89
  • مرداد 89
  • تیر 89
  • خرداد 89
  • اردیبهشت 89
  • فروردین 89
  • آذر 88
  • مهر 88
  • مرداد 88
  • تیر 88
  • خرداد 88
  • اردیبهشت 88
  • فروردین 88
  • اسفند 87
  • بهمن 87
  • دی 87
  • آذر 87
  • آبان 87
  • شهریور 87
  • مرداد 87
  • تیر 87
  • خرداد 87
  • اردیبهشت 87
  • فروردین 87
  • اسفند 86
  • بهمن 86
  • دی 86
  • آذر 86
  • آبان 86
  • مهر 86
  • مرداد 86
  • مرداد 84
  • پاییز 90
  • بهار 91
  • زمستان 90
  • تابستان 90
  • بهار 90
  • تابستان 91
  • پاییز 91
  • زمستان 91
  • تابستان 92
  • بهار 92
دوستان من
  • قتون جویبار
  • فرزند آسمانی من
  • خانه کوچک ما
  • زیر یک سقف
  • تو فقط لیلی باش
  • معجزه قرن
  • دلنوشته های من
  • یلدای آسمان
  • اخبار فناوری اطلاعات
  • شبکه اجتماعی بهشت من
  • باشگاه مدیران و متخصصان
کدهای اضافی کاربر



بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 398885

شاعرانه ی یاس خاکی
بوی سیب می آید !
نویسنده: یاس خاکی - چهارشنبه 86/10/26

با یاد خدا

 

فراتی از اشک ماه خیمه گاه حسین
لبخند وصال قمر شبهای عشق
اشک مشک    

 

قدم به قدم این سرزمین خاکی پر از ماتم است و صدای بغض آهنگ قلب

های داغدار را ناله میکند و از آسمان و زمین خون میچکد  ,آری

خاک مدت هاست عزادار است ,سال هاست  می گرید . صدای حزن از سر تا پای این کره ی خاکی می آید گویی قناریان
مرثیه خوان مرگ لاله های پرپرشده اند .دریچه ی اشک گشوده شده است و باران غم زمین و زمان را
فرا گرفته است .صدا می آید "هل من ناصر ینصرنی" آه که دلم چه زجری میکشد .
سلام بر تو ای پرنده ی شهید برهوت کربلا
سلام بر تو یا ابا عبدلله الحسین
من ِ خاکی روحم را به طواف ضریح وجودت در آورده ام تا همدرد یتیمان بینوا,نوای تحسّر سر دهم . همه ی روحم همه ی وجودم به یک قطره اشک مبدل شده است و طنین سرگردان سرشکم لابه لای آه حسرت دیگر آدمیان
گمگشته است ,آه خدای من ! اللهم العن قتله الحسین (ع)
بشریت داغدار است آفتاب بی مفهوم گشته است وتاریکی در درد انتظار رؤیت منتقم پرنده ی بی سر می سوزد تا ما کودکان
بی پناه سرزمین بی حسین از این تب تسلی ناپذیر اسارت رهایی یابیم و بی یاور نمانیم .
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
طپش های قلبم برگ های آواره ی دیدگانم را کنار صفوف واژگانم می چیندتا نوای غم انگیز روح بیکرانی را بخواند که سرنوشت جانی بر حنجره اش فرود آورد و عصاره ی جانش را نثار خاک ساخت.و به جای زمزمه ی آب , در حنجره ی بی تابش خون روان گشت .
 آه از این همه نامردی !! اللهم العنهم جمیعا
بشریت عزادار است ,عزادار انسانیت و بر تابوت مردانگی گل های پرپرشده ی حسرت است که می غلطد و زاری میکند.
آفتاب شرمسار است , آسمان غم دارد , زمین سیاه پوش حسین است و درختان مجنون ,از د اغ یتیمی به  آتش کشیده شده اند
و شمع وجود خاکیان در سوزوگداز است .سبط رسولالله عطشان است.باد ها ناله سر دهید اشک ها سرگردان شوید آدمیان زاری کنید
که وادی لب تشنگان خونباران است .مأمن یتیمان , مُخَیِّم الحسین مملو از گل های پرپر شده است .
و  در آخر 
  بوی سیب می آید !
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا

           
السلام علیک یا ابا عبدلله الحسین  

 

روضه ی دکتر شریعتی در روز عاشورا
گام به گام با کاروان عشق
فصلی با سالار شهیدان
حماسه جان و جان حماسه ها
بررسی اسناد زیارت ناحیه ی مقدسه
عاشورا کتاب جامع عشق
نماز و عدالت واژه های عاشورا
عاشورا و این همه تاکید چرا؟
عاشورا و نگاهها
سلام بر « پیام بر» کربلا
کربلا ام القرای عشق
معجزه ی خون
نهضت عاشورا در آمار
گزارشی از 10 کتاب برتر عاشورایی
عاشورا و امام حسین علیه السلام در آینه احادیث

 

 پخش زنده از حرم امام حسین علیه السلام
 پخش زنده ازحرم حضرت عباس علیه السلام

نظرات ()



برای خود لالایی آمدن تو را می خوانم
نویسنده: یاس خاکی - چهارشنبه 86/10/19

 

 

با یاد خدا

 برف زمستانی تهران 1386

صبح ها چه بی قرارانه خود را به شب می رسانند و شب ها چه ملتمسانه خود را به صبح می رسانند .
زمان می گذرد و گذر ایام فرصت از دست رفته ی عمرم را یاد آورم می شود و من خاکی را در حیرت آمدن فردا ها و رفتن
یکباره شان جا میگذارد .سرمای زمستان درونم فقط با گرمای
یاد تو گرم می شود و دانه های سپید چشم هایم فقط با آمدن تو رنگ سبزی به خود می گیرد یا مهدی !!
یا مهدی که می گویم انگار چیزی در وجودم جا به جا می شود و قلبم را با حرارتش گرم میکند و آبشار شوق
را بر گونه هایم نمایان می کند . و تمام مرا شکوفه باران می سازد .

یامهدی ام عطر صدایت را آن هنگام که می گویی انا المهدی در گوشم می سازم و برای خود لالایی آمدن تو را می خوانم یا قائم آل محمد !
!بیا که دلم برای آمدنت می تپد و نگاهم در انتظار یک نگاه تو به سر می برد .
یامهدی نگاهم کن
یا مهدی بی نگاه تو غم دارم

 

 

 

نام کتاب : آفتاب در حجاب
نام نویسنده : سید مهدى شجاعى
 

توصیه میکنم اگر نخوندید این روزا حتما بخونید
از خیمه بیرون مى زنى و به خیمه اى خلوت و خالى پناه مى برى تا بتوانى بغضت را بى مهابا رها کنى و به آسمان ابرى چشم مجال باریدن دهى .
نمى فهمى که زمان چگونه مى گذرد و تو کى از هوش مى روى و نمى فهمى که چقدر از زمان در بیهوشى تو سپرى مى شود.
احساس مى کنى که سر بر زانوى خدا گذاشته اى و با این حس ، باورت مى شود که رخت از این جهان بر بسته اى و به دیدار خدا شتافته اى . حتى وقتى رشحات آب را بر روى گونه ات احساس مى کنى ، گمان مى کنى که این قطرات کوثر است که به پیشواز چهره تو آمده است .
با حسى آمیخته از بیم و امید، چشمهایت را باز مى کنى و حسین را مى بینى که سرت را به روى زانو گرفته است و با اشکهایش گونه هاى تو را طراوت مى بخشد.
یک لحظه آرزو مى کنى که کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه عمر همه کائنات ، دوام بیاورد.
حاضر نیستى هیچ بهشتى را با زانوى حسین ، عوض کنى و حتى هیچ کوثرى را جاى سرچشمه چشم حسین بگیرى .
حسین هم این را خوب مى داند و چه بسا از تو به این آغوش ، مشتاق تر است ، یا محتاج تر!
این شاید تقدیر شیرین خداست براى تو که وداعت را با حسین در این خلوت قرار دهد و همه چشمها را از این وداع آتشناک ، بپوشاند.
هیچ کس تا ابد، جز خود خدا نمى داند که میان تو و حسین در این لحظات چه مى گذرد. حتى فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهاى خویش در هرم این وداع به شما نزدیک نمى شوند.
هیچ کس نمى تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه مى کند؟
هیچ کس نمى تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه مى ریزد؟
هیچ کس نمى تواند بفهمد که لبهاى حسین بر پیشانى تو چگونه تقدیر را رقم مى زند.
فقط آنچه دیگران ممکن است ببیند یا بفمند این است که زینبى دیگر از خیمه بیرون مى آید.
زینبى که دیگر زینب نیست . تماما حسین شده است .
...و مگر پیش از این ، غیر از این بوده است ؟

 

 

قسمت هایی از کتاب آفتاب در حجاب نویسنده سید مهدی شجاعی ( دانلود کتاب و ادامه ی مطلب)

نظرات ()