• وبلاگ : شاعرانه ي ياس خاكي
  • يادداشت : سيزدهم عيد در قطعه اي از بهشت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ميگم تو اين عكس آخر چرا اين بچه نشسته ؟///////////// عجيبا غريبا ?.. آدامس بهش قول دادي ...
    پاسخ

    نه ميترسيد گم بشه آخه يک آن ما فکر کرديم پيش باباشه - باباش فکر کرد پيش ماست .......اما گم شده بود و در به در دنبال ما ميگشت ..... هر چي هم ميگفتم گم شده بودي ؟ ميگفت نه بابام گم شده بود .....