با یاد خدا

 

به نام مدرسه

 

امروز میخوام فقط از مدرسه بگم دلم میخواد مدتی از ادبیات فاصله بگیرم و راحت تر از مدرسه بگم شاید شما از دست منی که همش دارم این روزا در مورد مدرسه می نویسم خسته بشید ولی مطمئنم شما هم مدرسه رو دوست داشتید

ولی نه به اندازه ی من ....من عاشق مدرسه بودم ..یعنی الآن حس میکنم که عاشق مدرسه بودم .......................................یادش به خبر...............هیچ وقت قدرشو ندونستم یاد سال پیش دانشگاهیمون به خیر چقدر معلما رو اذیت کردیم همیشه خانم گوهری میگفت هر کی درس و نمیفهمه از کلاس بره بیرون ما هم با مرجان و بچه ها می رفتیم بیرون و تو حیاط حرف میزدیم و الاکلنگ بازی میکردیم ..یادش بخیر یه بار وسایل سالاد الویه آوردیم با یه بد بختی زنگ گوهری سیب زمینی ها و خیار شور و سسو ...رو از کلاس اوووردیم بیروون و کلی خندیدیم و خوردیم...یادش بخیر چقدر شکمو بودیم...میرفتیم با زهرا پشت حیاط مدرسه قایم میشدیم و ساندویچ میخوردیم تا بقیه نیان ازمون بگیرن واااااااااااای

یاد ش بخیر یه بار همه ریختن سرمونو ساندویچمونو بگیرن ولی ما ندادیم و کلی هم خندیدیم.....یاد زنگ خانم سلیمانی بخیر به من میگفت خانم شما تمرین دیفرانسیل می نویسی یا خطاطی میکنی!!!آه خدا که اون روزا هیچ وقت بر نمی گرده .....یادش بخیر با فهامه شعر میگفتیم و خودمونم نقدو ویرایش میکردیم اونم

زنگ شیمی.......یاد گریه ها مون با زهرا بخیر......یادش بخیر از تو کیف سپیده یواشکی پول برداشتیم ورفتیم چیپس و ساندویچ خریدیم بعد چند روز عذاب وجدان گرفتیم و با زهرا رفتیم به سپیده گفتیم ما رو ببخش ............همیشه صبحها من دیر میرفتم سر قرار با ارمغان اون بیچاره عصبانی میشد و میومد دم در خونمون من و از خواب بیدار میکرد میگفت بیا بریم مدرسه ............آه............یاد شعرایی که با فهامه و بچه ها پای تخته می نوشتیم بخیر

برای چشم خاموشت بمیرم

وای خدا هیچ وقت مدرسه یادم نمیره یادش بخیر با مرجان کلاس افضل و دودر کردیم بعد جلسه ی بعد مجبور شدیم بریم پیش زارع و کلی دوووروووغ ببافیم ............یادش بخیر افضل معلم بدی بود یه بار همه ی بچه ها قرار گذاشتیم سر کلاسش نرفتیم اونم قهر کرد دیگه نیومد ما خوشحال شدیم و گفتیم کاش زودتر این کارو میکردیم ....................وای خدا .....................گریه های فهامه رو یادم نمیره .............یادش بخیر با فهیمه میرفتیم کتابخونه درس بخونیم من شبا 12 به بعد شعر می نوشتم اونم میخوابید .....من هیچی رو یادم نمیره .....یاد شعرایی که واسه اتاق محدثه می نوشتم به خیر .یاد داد هایی که سرش میکشیدم...یاد سبزی خوردنامون بخیر.وای خدا مگه میشه آدم یاد این همه خاطره بیافته و گریه نکنه تازه اینا همه سال پیش دانشگاهی بود ............یاد سال سوم خانم قربانیانبخیر به من می گفت خانم چرا تمرین های هندستو ننوشتی بعد من میگفتم خانم اینا در حد ما نیست .......میگفت یاس یا حرف نمیزنه یا اگه میزنه جمله ی تاریخی میگه .

یادش بخیر موقع امتحان نهایی سال سوم همش با زهرا دودر بودیم آخ خدا ...

سال دوم که بد ترین سال زندگیم بود ولی بازم کلی ازش خاطره ی خوب دارم

یادش بخیر سارا رو چقدر دوسش داشتیم یاد راه مدرسه که با زهرا می رفتیم به خیر..............وای بوی درختا رو هنوز حس میکنم .................وااااااااای سال اول و هیچ وقت یادم نمیره من عضو شورای مدرسه شده بودم و سرم حسابی شلوغ بود یاد فاطمه بخیر امسال شنیدم مامانش مرده یه شعر واسه مامانش گفتم که هنوز نمیدونه.....یادش بخیر زهرا چقدر گریه کرد می خواستم من برم یه مدرسه دیگه ..........آخ خدا چقدر خانم اویس قرنی رو دوست داشتم عاشقش بودم دعا میکردم همیشه بیاد مدرسه ....یاد خانم موسوی هم بخیر .......دوره ی راهنمایی

یاد شعرایی که با منصوره می نوشتیم بخیر یاد یادگاریهامون ....یاد تبریکامون به خاطر رسیدن به بلوغ .....چه دورانی بود خیلی بچه بودیم ....یعنی الآن منصوره چه شکلی شده اونو زود از دست دادم رفت مشهد .......یاد زیبا و مرضیه بخیر چقدر دوسشون داشتم همیشه مرضیه میومد معدل منو قبل گرفتن کارنامه حساب میکرد ببینه من شاگرد دوم میشم یا خودش .............یاد پنجم دبستان بخیر خانم

معلممون گفت یاس هر وقت نویسنده شدی برام نامه بنویس......یادش بخیر تو مدرسه قطار بازی میکردیم ووووووااااااای خدا فکر میکردیم بزرگ مدرسه ایم

یاد اول دبستان خانم نوریبخیر روز آخر مدرسه چقدر گریه کردیم همش آرزو میکردم کاش رد بشم دوباره اول و بخونم یاد مهدیه السادات بخیر زنگ علوم مونده بودیم شکر اون شکریه که خوردنیه   shekar یا اون شکر که معنی تشکره shokr

آخ که چقدر بزرگ شدیم ...............................................................

آه که مدرسه هیچ وقت بر نمی گرده