نویسنده: یاس خاکی - چهارشنبه 91/6/29
با یاد خدا
به پایان آمد این دفتر ......
فعلا میخوام 24 ساعت گریه کنم گریه ای توام با شادی تموم شدن این همه درد و رنج و غم ِکشیدن این همه زجر
که در کالبد من ِ ناتوان نمیگنجید .....
مامان امیر مهدی باهات خیلی حرف دارم.....
پی نوشت: بار سنگینی رو روی زمین گذاشتم. خدایا شکرت! یا مهدی دوستت دارم.
پی نوشت 2: در تمام طول مسیر اشک شوق بود یا غم نمیدونم اما اتوبوس های بی آر تی بود که چشمک میزد و انگار از عزرائیل ماموریت گرفتن جان من رو داشت ....
آشنا نوشت:آشنای عزیز !! نگران من نباش حال من خوب است اما تو باور نکن !!!!