" با یاد آه لحظات بی تو بودن"
چه ظلماتی است سکوت مبهم تنهاییم ...!!
آه خدا که چه زود فراموش کرده ام خستگی هایم را و چه زودبه دنیای پر هراس عاشقی گریختم !!
چه زود خود را به باد سپردم تا مرا به زمین بی نیازی ام آورد چه زود!
خدایا چه خودخواه است این وجود من, این ذهن من, که می اندیشد بی تو میتواند خدای من !!
خدایا اشک دیده ام چه گستاخ شده است که برای چون توئی نمی ریزدخدای من !!
خدایا دلهره ای دستان خسته ام را آزار میدهد .
خدایا چه کودک است افکار من که نمیداند نگران بی تو بودن است التهاب دستان من خدای من !!
خدا پروازم ده به سرزمینت به آسمان نیازت خدای من !!
خدای من , من سرم را, چشمم را ,دلم را , نیاز تو پر کرده است .
خدایا بی نیازی عاشقانه هایت را به سوی نیاز من بیاور خدای من!!
خدای من همین را میگویم و بس ....!!!!
که من....
اشارت انگشتانت را نیاز مندم خدای من!!!
در این تاریکی ,سرد اندوهم , پر از اشکم و تنها ی تنها تو تنها ترین را میخواهم خدای من!!!