با یاد تنها تمنایم
العجل
آوای دلتنگی ضربان زمان را برایم متوقف ساخته است تا منِ خاکی درد قلبم را فراموش کنم
خدایا ای تنها رفیق من ای تو تنها مونس شب های تار من !ظلمات نیمه شب است و
وجود آسمانی ات بر سر سفره ی عاشقی ام تنها دلیل شب زنده داری من است و من ِ فقیر
لغت به لغت طومار سرگشتگی ام را بر سر سفره نهاده ام تا تو بدانی این همه سا ل
چه زجر ها , چه درد ها , چه غم ها که به سراغ من ِ اسیر , من ِ خاکی نیامده است .
خدا یا تو را میستایم ای تو تنها تمنای من !!
تو تنها بهانه ی اشک های من !!
این بار میخواهم چشمانم را در آغوش آینه ی نگاهت بسپرم و خود به تنهایی به درد
و دل دلتنگیهایم با تو بپردازم اما جانم مرا یاری نمیکند و نبض ثانیه شمارِ قلبم
جلو نمی رود .
خدای من !!من سال ها ست که اشک هایم را با رُبان سرخرنگ عاشقی ام و کاغذ سپید
دلتنگی ام برایت می فرستم اما
هر بار پست چی چه نامردانه مُهر بازگشت بر هدایایم میزند و قلب مرا می شکند !!
به خدا سرشار از دردم ! به خدا قسم جان درد و دل هم ندارم !!
به خدایم که خودت هستی سوگند که هر شب سر بر تربت دلدادگی ام تا صبح سپری میکنم .
خدای من !! لب هایم مُهر خاموشی خورده است تا مبادا صدای دل خستگی هایم را غریبه
بشنود و دیوانه خطابم کند .که همه ی عالم دیوانگی ام را دریافتند مگر تو ای تنها دلیل
دیوانگی ام !!حنجره ام از بس فریاد نزد مُرد ! دلم از بس در غمت درد کشید کشته شد .
مَقتَل ِ دل من آرامگاه خاطرات من است و یک قطره اشک دلدادگی من !!
درد قلبم امانم نمیدهد کلمه کم آورده ام چرا که تصمیم داشتم نام زیبایت را که روزگاری بر
دیوار قلبم حک کرده بودم بر خطوط کاغذم خطاطی کنم تا همه بدانند تو هستی خدای من تو
هستی تنها معبود من ! فقط تو !!
تو !! ای تویی که من ِ مهاجر با تو معنا پیدا میکند و هستی من با هوای همدردی تو و
دستگیری دل درّاک تو به دارالقرار دست پیدا میکند ای تو تنها یاد گار و یادبود یاس یأس
آلوده در همه ی یادداشت های یلدا گونه !!!!! .....یا مَهدی ...........!!