ادامه ی قسمت قبلی
به عشق زیارت حرم پیامبر و عدم توفیقمان از دیشب راهی مسجد النبی شدیم ..دلهره تمام وجودم را فراگرفته است ...به دیدار بزرگترین مرد دیار عاشقی میروم...قلبم از جا کنده شده است ...اشک امانم نمی دهد ...یک قطره پس از قطره ای دیگر ...تمام چهره ام را پوشانده است ......من ، دیگر من نیستم !! راه نمی دهند میگویند نوبتی one by one نوبت ایرانی ها آخری است ولی ما اشک باران لا به لای جمعیت گویا پیامبر دستمان را گرفت ..الله اکبر!! خانمی خارجی بهت زده نگاهم میکند !! می گویم : I love prophet of God Mohammad(p.b.u.h) ....مسجد النبی که پیامبر با دستان مبارک ساخت این قسمت است ستون هایی با گل آفتابگردان ..ما هم چون گل آفتابگردان به سوی عشقمان به هر طرفی کشیده میشویم .........شیفته و سراسیمه و سرگردان .........پیامبر سلا م!! ...قدم بر نمیدارم ....یک قدم دیگر قطعه ای از بهشت است .......
روضه ی رضوان !! آه پروردگارم چه دعایی کنم ؟؟
مهدی بیاید
مهدی که آمد
ما باشیم
در رکاب آقا
گریه ،حسرت،اشک،درد ....پس حرم پیامبر کجاست ؟ ضریح بزرگترین مرد دیار عاشقی کجاست ؟؟؟؟؟؟ میخواهم در آغوش بگیرمش ...ببویمش......!! اصلا پیامبر ضریح ندارد ........ای قوم بی لیاقت با این عقاید مزخرفتان !! آرامگاه پیامبر کجاست ؟ پشت پرده !! من ِ خاکی حیرت در چشمانم موج می زند ..........
انقدر گریه کردم ...انقدر زار زدم ...همه را از خدا خواستم...همه کس را و همه چیز را ...!!
دو رکعت نماز عاشقی ......تازه آرام گرفته بودم گویا پیامبر دلداریم می داد که بی تابی نکن ای شاگرد مهدی ما !....اینجا بهشت است که تو نشسته ای .....قلبم درد می کند ...دل سیر زیارت پیامبر ...هرگز!! تازه آرام شده بودم میگوید «حاچ خانم برو» من گفتم «من زائرم دعای زائر میگیرد عزیزم »....رفت که رفت !! من«خانه ی دختر پیامبر کجاست؟» او : «آنجا»اشاره به پنجره پنجره های سمت راست روضه....روان شد سیل بر قلبم...دوان شد آه بر چشمم ........خدا .....!! گفتم «خانه ی دختر پیامبر امت اسلام است؟»با تعجب که چرا اینگونه است !! هیچ نگفت !! گویا او هم برایش سوال است چرا ؟ ...اما ...من میدانم !! خلیفه های نامرد شما آتش زدند پهلو......نمی گویم ...نمیتوانم بگویم .......درد است آقا میدانی ....زجر است مهدی من !!
قربان تو زهرا جان !!آه که دلم شکست و خورد شد
دیگر دل ندارم
بی دل ، منم ،من ! آه
7/2/87
پی نوشت1 : خرداد ماه تولدم بر خودم مبارک !!22 ساله میشوم !! یه زمانی فکر میکردم 20 سال خیلی زیاده و من تا قبل 20 خواهم مرد ....اما کماکان زنده ایم ...
کادوهای تولد رو لطفا نقدی بپردازید ....چون مشکل مسکن داریم و بی جایی (این جمله سیاسی بود ها ) ...البته چون شمایید بن کتاب هم قبول میکنیم !! برنج هم (اینم سیاسی بود ).....!!
پی نوشت 2: امتحان ها شروع می شود و ما هنوز در حال و هوای هوایی خود به سر می بریم !
پی نوشت 3: نماز میخوندم دیدم روبروم دیواره !!یاد این افتادم که چند روز پیش روبروم کعبه بود !!!!قلبم درد گرفت !!
پی نوشت 4: به کعبه گفتم تو از سنگی منم سنگ ***چرا باید به دور تو بگردم**گفت تو با پا آمدی باید بگردی **برو با دل بیا تا من بگردم .....
پی نوشت5:توی اون دو هفته عجب زندگی ای داشتم ...بخور بخواب عبادت کن!! اصلا کلا عبادت کن ......
روایت داریم که در سرزمین مکه خوابیدن مثل نماز شبه و خوردن مثل روزه گرفتنه ........میدونستید ؟؟؟ ...عجب زندگی ای داشتیم ...حسرت!!
پی نوشت6:یه سری به آرشیو بزنید اگه نخوندید ....قدم به قدم تا خدا ....(قدم به قدم تا خدا در یک صفحه )