با یاد تک و تنها
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی
دوباره جمعه ای دیگر ,دوباره صدای پای غروب جمعه رهگذر منتظر را می نگرد
و صدا می زند من آمدم و تو نیامدی مهدی جان..
آه که غروب های بی کسی چه درد آور است ..
مهدی جان گل برگ های پرپر شده ی یاس عطر آگینم چون غروب ارغوانی گشته است
و دل خسته از انتظار...
آه که هق هق گریه های زخم های دلتنگی ام حاکی از نیامدن توست ...
مهدی جان کجاایی ؟ کجایی که غم را از چشمان من بربایی..
منتظرم مهدی من منتظر نگاه تو
.....
دل شکسته ای منتظر است مهدی جان
کاش توان نوشتن داشتم تا مینوشتم از زاری زخم های پینه بسته ام
کاش قدرت داشتم تا با دستان ناتوانم می نوشتم از اه دلواپسی ام
کاش ...
کاش میتوانستم بنویسم آنچه را که بر احساس کودکانه ام قدم گذارده است
دلم میخواهد پاک و بی ریا بنویسم دلم میخواهد فریاد بزنم
دلم میخواهد تکراری بنویسم
بنویسم از این همه درد و ناله
بنویسم از تکرار و از تکرار و تکرار
..........
کاش میشد ...!!