سلام
خيلي وقته پيش با وبلاگت از طريق تبيان اشنا شدم نميدونم چي شد که ادرست رو برداشتم،تو روز تولدش دلم خيلي گرفته بود بغض داشت منو ميکشت سفر نامه ي سيبت رو که خوندم بالاخره گريه شدم و به خودم گفتم خوب شد که ادرست رو برداشتم
کاش منم يه روزي کربلا برم