بالاخره عيد مرا درنورديد
و من كه لنگ لنگان خود را به ساحل اين روز بزرگ كشيده بودم و از عطش گونههايم سرخ شده بود، با نسيم صبحگاهياش وضو ساختم
و آنگاه همراه امواج آن به نماز ايستادم
...
و سلام را كه دادم، ديگر تشنه نبودم
راستي شما هم خنكاي عيد را در بناگوش خود حس كرديد؟
آري؟
پس بايد به شما هم تبريك گفت!!