بسم الله الرحمن الرحيم
تو كه مشغول خداحافظي بودي با همه
من يواشكي دلم رو سنجاق مي زدم به پيرهنِت.
دل من همشه همراه تو
آره اون سنجاق روي سينه بود
وقتي دستاي گُلت برا قنوت بالا ميرفت
دل من هم براي دعا به آسمون ميرفت
وقتي كه اشكاي ناز تو سرازير مي شدن
دل من بود كه آمين گوي اشكات مي شدِش.
آره نازم
من باهات بودم و همراز تو و اشكاي تو
آمين گوي تمام حرفا و تمناهاي تو.
خيلي دوس داشتم كه خبر داشتي و باز مي كردي
قفل اون سنجاقو از سينَت و مينداختي اونو
توي قبرستون بقيع تا بشه از خاك اونو غبار اون