با یاد خدا
دلم را بر سرزمین مدینه فرود آورده ام .وااای خدای من این اشک است که قالیچه ی سرخرنگش را بر زیر پای من و دوستانم انداخته است . یا مهدی ببین!! من شاگرد کوچکت را ببین که به سرزمین جدت آمده ام و همه ی دار و ندارم را جا گذاشته ام ..مهدی جان دار و ندار من که تویی آقا جان ......بیا به دیدار چشمان نالایق من!
السلام علیک یا رسول الله
تازه میفهمم محمد پیامبر امت اسلام کیست ؟ یا محمد دوستت دارم !
عجب صفایی دارد این حیات در حیاط خانه ی تو !
آری باور کن یاس خاکی ،توی سراپاآلودگی اینجا هستی ،خاک پاک مدینه ! جا در جاپای رسول خدا
!بر سنگ های مسجد النبی
.
ای پیامبر من به مهمانی تو امده ام . پذیرایم هستی؟
یا پیامبر !من ، مهمان حقیر و گناهکارت با هدیه ای آمده ام که میدانم می پسندی .هدیه ام عشق به خودت و ذریه ات است !
پیامبرم می پذیری ام ؟
سلام بر تو ای گنبد سبز خضرا
نگاهم را بر زمین نهاده ام تا با اشک هایم غسل دلدادگی را به جا آورم و پاک شوم و سپس به گنبد خضرایت بنگرم ...آه......
یا خدا
قدم هایم شمرده تر شده است گویا آموخته که باید به بزرگتر احترام بگذارد
آن هم چه کسی ؟!! بزرگترین مرد دیار عاشقی .
روحانی گفت حتما دعا کنید که با نگاه اولتان به گنبد دعایتان برآورده می شود ....
من پاهایم ناتوان است ...افتادم!
قلبم نیز با پاهایم بر زمین افتاد ،سر بر مهر دلدادگی....و.........طپش های دل خاکی من ! و .....
اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و
ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا ....
خدایا به ما روزی ده نگاه مهدی ات ،علم ،ایمان ،تقوی،عشق درک قرآن ،مال،فرزندصالح و شهادت در رکاب مهدی ات !!
بقیع را ندیده ام هنوز .
باورم نمیشود مدینه بیایم و آرزوی زیارت بقیع به دل خاکی ام و اسیرم بماند.
غم بر قلبم چنگ می زند و تمام وجود م را زخم میکند .مرهم من پیامبر است و بس ...
!
مهدی بیاید تا برای پاره ی تن پیامبر ضریح بسازد .
فکر کنم نه تنها آرزوی زیارت بقیع که آرزوی یک دل سیر زیارت نبی هم بر دلم بماند ....
مهدی بیا
دلم برای غبارم تنگ است
دعایش کردم
برای پدر و مادرو خواهر و همه هم
دعا کردم!
با یاد خدا
لحظه لحظه بال پروازم بیشتر گسترده می شود و دلم بیشتر هوای خدا را میکند .احساس میکنم آخرین نفس های این دنیا یم را میکشم و هر لحظه به مرگ بیشتر نزدیک میشوم . همه از آمدن من حرف میزنند که آن موقع چطور ولیمه ی امدنم را دهند و من احساس میکنم که لقاء پروردگار همین نزدیکی هاست .اشک های صورتم بر قلبم طنین شیرینی جدایی از دلبستگی های دنیا را می نوازد و عشق به دنیا را از تنم رهانیده است و انگار مرا شستشو میدهند از هر نقص و کاستی ای. آهنگ وداع از اینجا را دوستان و خانواده ام برایم می خوانند و در ظاهر حزن آلود است....دانه دانه می بارد اشک بر من و سراسر شادابی ام میکند . خدایا من دلبستگی هایم را تعلقاتم را گذارده ام و می آیم ،خودت دستم گیر !مادر و پدر و همسر و خواهر را گذارده ام و آمده ام .
گویا اینجا که آمده ام بهشت زهراست و مرا غسل می دهند از گناهانم با اشک و اطرافیانم بر سر آرامگاه من آمده اند ....آری من، خاکی به دیدار خدا می روم ...دلم آشوب است ...انگار نمی طپد..آه....خدایا صدایت می زنم !! جسم خاکی ام با غبارم با همه ی زندگی ام خدا حافظی کرده است و به آغوش بال معنویت پناه آورده است . من ،تمام دنیایم را به خاک سپرده ام تا سبکبال به سویت آیم !
سوار هواپیما هستم بالای ابرها . زیبایی بی نظیری دارد . رگه هایی از آفتاب لا به لای ابرها نمایان است و خاطرات سفرم را بی همتا ساخته است
عصر جمعه است
مهدی نیامد
خدایا
مهدی میاید
میدانم .
6/2/87
پ.ن1:سکوت میکنم چون قلبم هوایی هوای آنجاست!
پ.ن2:وقتی وارد محوطه ای شدم که دیگر کسی نبود یاد مرگ افتادم /حتی غبارم هم رفت و بر سر آرامگاهم نماند!
پ.ن3:دقیقا جلوی سالنی که از همه خدا حافظی میکردم یاد روزی افتادم که بدنم رو غسل دادند و در تابوتم نهاده اند و....وهمه ی پشت در غسال خونه منتظر آمدن من هستند !!
بایاد خدا
سلام من به مدینه !
به آستان رفیعش،
به مسجد نبوی و به لاله های بقیعش..
سلام من به علی(ع)و به حِلم و صبر عجیبش؛
سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش!
نشسته باز دلم پشت درب بسته ی آنجا،
گرفته باز دلم بهر قبر مخفی زهرا(س)!
دوستان عزیزم من ،یاس خاکی زائر سرزمین نزول قرآن اینجا هستم !!
با کوله باری از سوغاتی و خاطراتی به یادماندنی .
برایتان خواهم نوشت .
پی نوشت1:مدینه توی هتل جوهره العاصمه و مکه در هتل کریستالات بودیم .
پی نوشت2:با طلبه ها همسفر بودن صفای دیگری دارد .
پی نوشت3:هرگز بی غبار سفر نخواهم کرد.
پی نوشت4:این روز ها بد جوری سرم شولوغه .
پی نوشت5:اولین تصور اثر هنری غبار عزیزمه که موقع رفتن برام درست کرد.تصاویر بعدی اثر هنری خودمه!
با یاد خدا
دلم سراسر جوشش است نمی توانم یک ثانیه در جای خودش احساسش کنم . یک ثانیه می رود سوی غبار ،ثانیه ای دیگر پرواز می کند به دیار کبوتران بقیع ،به طواف خدا . وجودم شوری را می طلبد که در من نمی گنجد . حس دلباختن، دوباره تمام قلبم را فرا گرفته است.
به دیار یار می روم .
من ، یا س خاکی ! متولد 1365 ....جمعه 11 شب ....پرواز
........آخ قلبم
/
می خواهم آسمانی شوم ! از همین حالا لباس خاکی را درآورده ام .
دوستان حلا لم کنید ! آهای ....با تو هستم
........با تو که از من ناراحتی به دل داری !! حلالم کن
.
دیروز با سال پنجمی ها خداحافظی کردم چون امروز تعطیلند و من را دیگر نمی بینند هر کس چیزی خواست که دعایش کنم من که یادم نمی مونه گفتم در دفترم بنویسید! نوشته بودندخدایا عاقبت به خیر شوم ،جاهای زیارتی زیاد بریم،همسری صالح و مومن ،منه مانی هستم که قرار است با هر نفس کشیدنت به یادم باشی ،یکی از بچه ها با بغض نوشته بود یادته توی بانک چقدر منتظر فرم وام شدیم
؟!یکی نوشته بود من یک مادرم برای صالح شدن فرزندم دعا کن!!
کاش لایق باشم ......خدایا حتما این خاکی را طلبیده ای؟؟
پی نوشت1:خیلی از دوستانم اسمشون در لیست ذخیره ها بود و قرار بود بیان و پا به پای هم توی بانک چند ساعت معطل شدیم
اونا هم از رفتن ذوق میکردن و دقیقه شماری میکردن !! اما مرکز مدیریت محترم
در آخرین لحظات فرمود امسال ذخیره ها رو نمی بریم .اونا با ما همسفر نیستند !! اما مطمئنم با ما سفر میکنند !! القلب حرم الله
پی نوشت 2: انشالله بعد از برگشتنم به وبلاگ هاتون سر میزنم .
با یاد خدا
واذا سالک عبادی عنی فانی قریب..اجیب دعوه الداع اذا دعان..فلیستجیبوا لی و لیومنو بی..لعلهم یرشدون
رفته رفته به خدایم نزدیک می شوم و ثانیه ثانیه بر طپش های قلبم افزوده می شود .عزادار خودم شده ام که این همه دلبستگی را چه کنم ؟ لباس احرام را پوشیده ام و یاد روزی افتادم که بر آرامگاهی می خوابانندم ولباس احرام را بدون خواست خودم بر تنم می اندازند .سراسر اشکم،دلم داغدار است،تنم تبدار است . دلم میخواهد ثانیه شمار عمرم در نقطه ای از نگاه غبارم توقف کند تا با هم بودنمان تمام نشود . من همانی هستم که می خواستم با بال پروازم،دوتایی پرواز کنیم .
حال تنهایی به سفر می روم .خدایا تنها ماندن سخت است !!
تنها به زیارت تو می آیم تا مهیا کنی ام برای شهادت با بال پروازم در راه تو.
خدای مهربان من خاکی ..!می خواهم در آغوشت آرام گیرم و برای غبارم آرزوی آغوش تو را میکنم.
ما همه جا دوتایی باشیم.
تنهایی دردی جان سخت است.
در این آخرین روزها برای غبار عزیزم می خواهم بخوانم اما نمی دانم ترانه ی دلشادی لحظه های با هم بودنمان را بخوانم یا مرثیه ی لحظه ی جدایی را!! غبارم همیشه اینجا هستی در قلب یاس کوچکت!
دوستت دارم در همه ی زمان ها
تو را می سپارم به دست سرپرستمان مهدیپی نوشت1:احساس دوگانه ای دارم شادم از رفتن اما..
پی نوشت2:میخوام پا روی این احساس دوگانه بزارم و برم !!
با عشق
پی نوشت 3:اگه دوری از غبار برام سخته طبیعیه چون توی این یک سال و خورده ای هیچ وقت بیشتر از یه روز از هم دور نبودیم چه برسه 15 روز
.
پی نوشت4:تجربیاتتون رو بگید بازم
.
پی نوشت5:اونایی که رفتین مکه شما هم احساس مرگ بهتون دست داده بود
؟
با یاد خدا
اردیبهشت است و برای من اردیبهشت همیشه ماه دلپذیری بوده است.صبحدم صدای گنجشکان از لا به لای شکوفه های درختان مرا از خواب ناز بیدار می کرد و آمدن روزی بهتر را نوید میداد و به وجودم نشاط خاصی می بخشید و نم نم باران و سرسبزی درختان بر این نشاط می افزود .این سال ها همه ی زندگیم اردیبهشت شده است صدای قناری مهربانم،غبار عزیزم از لا به لای سرسبزی زندگی ام مرا هر صبحدم از خواب ناز بیدار میکند و شادمانی مرا افزون می سازد . دیشب با صدای قناری مهربانم از خواب نازی که رویایه ی صادقه ی با غبار بودن بود بیدار شدم : جمعه یازده شب پرواز داری!!واین من بودم که تمام وجودم پر از اشک شد.قلبم نای طپیدن ندارد چرا که می ترسد فرداها بیاید و جدایی از غبارم فرارسد .من نمی خواهم که بروم
.این روز ها من خاکی تب و لرز گرفته ام نمیدانم بین این دل و آن دل چه کنم ؟!! با یاد رفتنم همه ی وجودم به یکباره داغ میشود و دلم دیگر در پوست خود نمیگنجد و یاد دوری از غبارم که می افتم تمام دلم یخ میکند !
خدای من خدای مهربان من خدای دوست داشتنی من ، من همه ی تعلقاتم را جا میگذارم و به سوی تومی آیم خدایا لباس سپید احرام خریده ام تا در تو بمیرم
دارم به سفر آخرت میروم به دیدار یار
ولی بی یار مهربانم !! خدایا چه کنم ...حال باورم میشود که مرگ چقدر دشوار است.یا مهدی تنها سفر کردن طاقت فرساست دستم گیر که بی تو نمی توانم
،قلبم را دریاب تا این سفر را دریابم !!
پی نوشت1:قلبم داغدار خودم است.انالله و انا الیه راجعون.
پی نوشت 2:کتاب صهبای صفای آقای جوادی آملی رو حتما بخونید خصوصا زائران خدا!!
پی نوشت3:دوستانی که میخوان بیان بدرقم قبلش بگن لطفا!!
پی نوشت4:یه دوست عزیزی که اسمش رو نمیگم در آستانه ی ازدواجه!!
دوست دارم خبرش رو اولین نفر خودم بهتون بدم!
پی نوشت5:نمیدونید پشه ها روزا کجا میرن ؟
پی نوشت6:این وبلاگ تا موقع رفتنم چند بار دیگه آپ میشه احتمالا!!چند تا عکس هم خواهم گذاشت از جزئیات رفتنم.
پی نوشت7:میگن بین الطلوعین بیدار باش چون روزی پخش میکنن!!
ما دیروز بیدار بودیم شب روزی توی دستمون بود باور نکردنی.
پی نوشت8:دوستان تجربیاتتون رو بگید لطفا!!چی ببرم چی نبرم چیکار نکنم چیکار بکنم؟؟؟!!